بستر رویکردهای هنری بر طبیعت

شیما هاشمی
شیما هاشمی

از کودکی دغدغۀ‌ محیط‌زیستی دارد و سال‌هاست که در همین حوزه کار می‌کند؛ «یادم می‌آید وقتی خیلی بچه بودم چراغ علاءالدین بود و نفت، در زمان جنگ و قحطی نفت همیشه فکر می‌کردم اگر تمام شود چی؟ و جایگزینش چی؟ اولین سؤال و دغدغه‌ام این بود که باعث شد این راه را ادامه بدهم؛ و اولین کتابی که در نه سالگی خودم با پول‌توجیبی‌ام خریدم کتابی با عنوان‌«سرگذشت نفت» بود.»

سال‌ها در حوزۀ مهندسی صنایع در شرکت‌ها و کارخانه‌های مختلف کار کرد، باوجودی که به صنعت علاقه داشت ولی دیدن تأثیرات زیست‌محیطی صنایع صنعتی آزارش می‌داد؛ در همان صنعت از طریق ممیزیِ صنایع کم‌کم شروع کرد به پیاده‌سازی استاندارهای محیط‌زیستی و به‌صورت جدی وارد فیلد محیط‌زیست شد، بعد از آن به صورت آکادمیک در مقطع ارشد و دکتری در این حوزه تحصیل کرد.

می‌گوید: «به خاطر اصالت و پیشینۀ کرمانی و اقوامم در این‌جا حس خاصی به این منطقه داشته و دارم و همیشه می‌خواستم بعضی فعالیت‌های ویژه را از استان و شهر کرمان شروع کنم که نمادی برای سایر کشور شود.» و این شد که او با همین دیدگاه در این‌جا شروع به همکاری با تعدادی از دوستانش کرد که با او همسو و هم‌ایده بودند؛ از جمله «مریم مهدویان» و همسرش که هرکدام با تخصص‌های خودشان تلاش کردند در آموزشگاهشان به این ایده بپیوندند.

هفتۀ محیط‌زیست بهانه‌ای شد برای گفت‌وگو با «شاهد شعاعی» تا در این شماره از دغدغه‌های خودش و هنرمندان در راستای صلح جامعه با محیط‌زیست بگوید.

کمی در مورد مفاهیمی چون هنر «زیست‌محیطی» و هنر «بوم‌شناختی» و کارکرد هرکدام برایمان بگویید.

در ابتدا باید بگویم این دو باهم فرق دارند؛ هنر بوم‌شناختی یک هنر بومی است، ولی هنر زیست‌محیطی فراتر از این حرف‌ها است. در بومی بودن، جغرافیا برایمان مطرح است، مرزها چه طبیعی و چه غیرطبیعی برایمان معنی دارد؛ اما در هنر زیست‌محیطی این مرزها وجود ندارند یک کرۀ زمین داریم که مرزها در آن عمومی است، وقتی می‌گوییم گرمایش زمین یا آلودگی آب و هوا یا انقراض گیاهان و جانوران، جهانی حرف می‌زنیم اما وقتی از هنرِ بومی می‌گوییم به محدوده‌ای برمی‌گردیم که جغرافیای بومی در آن مطرح می‌شود مثلاً می‌گوییم هنرِ بومی استان کرمان که مرزها معنی‌دار می‌شود، از مهمترین ویژگی‌های هنر بومی این است که می‌تواند جهانی شود یعنی شما می‌توانید حتی یک مفهوم کاملاً کوچک مربوط به یک رویدادی در روستایی کوچک را به کل جهان بسط بدهید و پیام را برسانید، چون دغدغه‌اش در زمین جاری است می‌تواند عمومی شود ولی برعکسِ آن در هنرِ ‌زیست‌محیطی می‌توانیم از بزرگ شروع به کوچک برسیم و بعد آن را در ابعاد بومی تعریف کنیم. در واقع این‌ها دو سر یک هرم هستند؛ هنرِ بومی در نوک و هنرِ زیست‌محیطی در قاعده قرار دارد و می‌توانیم از قاعده به سمت رأس یا برعکس حرکت کنیم.

«هنرِ بازیافت» چه تفاوتی با مفهوم «بازیابی» دارد؟

بازیافت اصولاً یک صنعت و «هنرِ بازیافت» یک هنرِ پیام‌رسان است؛ و تفاوت اصلی‌شان در مقیاس کاری است. بازیابی در مقیاس خانگی اتفاق می‌افتد و بیشتر جنبه سرگرمی دارد ولی بازیافت در مقیاس استان یا کشور تعریف می‌شود و جنبۀ اشتغال‌زایی دارد.

در حقیقت چیزی که به آن هنرِ بازیافت می‌گوییم ایجاد نمادهایی است که این پیام را به مخاطب می‌رساند: «هرچیزی که دور می‌اندازید یا به عنوان زباله دفع می‌کنید لزوماً جایش در سطل زباله یا زیرزمین یا دستگاه زباله‌سوز نیست بلکه قابلیت استفاده در جای دیگری را هم دارد.» در این هنر، دورریزها را کنار هم جمع و تبدیل به یک محصول جدید می‌کنیم؛ اما در صنعتِ بازیافت آن زباله بازیافت و تبدیل به یک محصول جدید می‌شود که محصول تولید شده کاربردی است و دوباره توسط خریدار موردتوجه و خرید قرار می‌گیرد که در هنرِ بازیافت کمتر شاهد این اتفاق هستیم. از طرفی این پیام بزرگ که نشان ‌دهد _آن چیزی که دورریز است می‌تواند یک اثر هنری باشد_ بسیار مهم است به شرطی که فقط در جنبۀ هنری آن گیر نکنیم چون صنعت بازیافت ویژگی‌های بسیار خاصی با سرمایه‌گذاری و امکانات تولیدی پیچیده دارد‌؛ در بهترین حالت می‌توانیم ۴ تا ۷ درصد پسماندهایمان را در کشور تبدیل به یک محصول جدید کنیم و نباید فکر کنیم بازیافت تنها به این معنی است که یک تابلو یا پیکره با این دورریزها درست کنیم و نشان بدهیم این‌ها دورریز نیستند بلکه باید جوری عمل کرد که این دورریزها به خانۀ تو برگردد و مورداستفاده شخصی‌ات قرار بگیرد.

در حال حاضر آثار تولیدی در هنرِ بازیافت بیشتر نمادین هستند تا کاربردی و با این جایگاه خیلی فاصله داریم. از طرفی خیلی‌خیلی مهم است که هنرِ بازیافت را به سمت کاربردی شدن سوق دهیم؛ تولیداتی که به زندگی روزمرۀ ما برگردد و مورداستفاده قرار بگیرد.

این را هم بگویم که بازیابی آسان‌تر است و در مقیاس خانگی هم می‌تواند انجام شود اما بازیافت نیاز به صنعت دارد و هنرمندان در قسمت بازیابی است که می‌توانند برای ترویج این فرهنگ خیلی کمک‌کننده باشند. واقعیت این است درصد زیادی از اشیایی را که ما به‌عنوان زباله بیرون می‌ریزیم قابلیت استفاده مجدد در همان لحظه و به شکل دیگری را دارند.

در جامعۀ ایران «هنرِ بازیافت» می‌تواند به‌عنوان یک رسانۀ فرهنگی و هنری کار کند؟

اگر بخواهم بین صفر تا صد در نظر بگیرم ما در نقطه ده ایستاده‌ایم و با آن‌چه باید باشد فاصله زیادی داریم.

همۀ بچه‌ها در مهدکودک با دورریزها کاردستی درست می‌کنند؛ از این دید که یک نگاهِ زیست‌محیطی در بچه‌ها ایجاد می‌شود مفید است ولی اگر در همین حد باقی بماند برای این‌که در حوزۀ رسانه فرهنگی و هنری حرفی داشته باشیم فاصلۀ زیادی داریم.

پسماند برای اکثر خانواده‌ها معنی زباله دارد، در بازیافت دنبال این هستیم که جریانی برای ورود پسماند به خانه و زندگی روزمره پیدا کنیم اما خانواده‌ها هر آن‌چه که دیگر به درد نمی‌خورد را زباله می‌شناسد در حالی که فاصلۀ زیادی بین زباله تا پسماند است، برای اصلاح این تفکر عمومی نیاز به زیرساخت و فرهنگ‌سازی داریم ‌و تا زمانی که آموزشِ مکرر مکرر و مکرر نباشد این زیرساخت مطلقاً ایجاد نخواهد شد.

در این‌جا لازم می‌دانم توضیحی بدهم در مورد جامعۀ بچه‌ها و افراد توان‌یاب که به شکل‌های مختلف دارای پتانسیل‌های خیلی بالایی برای شرکت در برنامه‌های هنری هستند و بد نیست تلاش کنیم از این افراد هم به چند دلیل استفاده کنیم اول این‌که خودشان‌ دغدغه دارند دوم بدانند که توانایی دارند و به خودشان باور پیدا کنند و برایشان جنبۀ انگیزشی خوبی هم دارد سوم ‌این‌که از فضای آموزش رسمی و آموزش غیررسمی آموزشگاهی هم‌ بیرون بیاییم و برای آدم‌هایی که ممکن است در هیچ‌کدام از این فضاها امکان حضور نداشته باشند این فضا را فراهم کنیم که در حوزۀ هنرِ زیست‌محیطی و هنر محیطی فعالیت کنند.

و خوشحالم که در کرمان توانستم با موسسۀ «نگاه آفتاب مهر» که متعلق به جامعۀ عصای سفید است آشنا شوم و بتوانم با آن‌ها در مورد دغدغه‌های زیست‌محیطی حرف بزنم. توانایی و استعدادهای فوق‌العاده‌ای در این افراد وجود دارد که حیف است استفاده نشود؛ و جامعه هم توجه ویژه‌ای به آن‌ها و کارهایی که انجام می‌دهند دارد؛ و این باور را در جامعه گسترش می‌دهد که وقتی کسی با یک ویژگی متفاوت برای حفظ محیط‌زیست تلاش می‌کند پس منی که چهارستون بدنم سالم است خیلی بیشتر می‌توانم. افراد توان‌یاب می‌توانند صددرصد رسانه باشند؛ چند سال پیش که هفت‌باغ کرمان را با بچه‌های بهزیستی پاک‌سازی کردیم، پسری بود که از یک پا نقص عضو داشت و روی زمین می‌نشست و ته سیگارها را جمع می‌کرد، عکس این‌ پسر یکی از بهترین عکس‌هایی بود که در طول فعالیت‌مان گرفتیم؛ یک آدم بدون‌ پا سعی می‌کند سیگار آدمی که دو پای سالم دارد را از روی زمین جمع کند.

ایران در مباحث هنرِ زیست‌محیطی در چه جایگاهی ایستاده است؟

اگر بخواهم از بیرون دنیای هنر به این موضوع نگاه کنم، باید صادقانه بگویم آمار و ارقام برگزاری نمایشگاه‌های هنری و غیره به دردم نمی‌خورد؛ و به‌عنوان یک کنشگر حوزۀ محیط‌زیست زمانی می‌توانم بگویم هنرِ زیست‌محیطی و بازیافت حرف خودش را زده و جایگاه خودش را پیدا کرده که ببینم مردم و جامعه از این رویدادها تأثیر گرفته‌اند و تا زمانی‌که جامعه ساده‌ترین مفاهیم را هنوز درک نکرده حرفی برای گفتن باقی نمی‌ماند.

همان جامعۀ هدفی که تلویزیون می‌بیند و رادیو گوش می‌دهد، ولی وقتی سینما و گالری می‌رود هنوز ظرف تخمه و غذایش را در سالن سینما رها می‌کند. پس هنرمند اگر پیامی هم داده یا درست منتقل نشده یا مقدارش کم بوده چون مخاطبش پیامش را دریافت نکرده است.

همۀ مردم می‌توانند ساعت‌ها در مورد مسائل محیط‌زیست و بازیافت حرف بزنند ولی جایی می‌توانیم بگوییم کارهایمان تأثیرگذار بوده که در دستانِ مردمِ جامعه این اتفاق بیفتد یعنی خم شوند و زباله را بردارند، شیر آب را ببندد؛ و تا زمانی به‌صورت عملی شاهد این تغییرات نباشیم باید بگوییم جامعۀ هنری هیچ تأثیری نگذاشته و کاری نکرده و بهتر است خودمان را با جهان هم مقایسه نکنیم.

دغدغه‌مندی هنرمندان در راستای فرهنگ‌سازی در حوزۀ محیط‌زیست چقدر توانسته کارساز باشد؟

دغدغه‌مندی یک مسئله است و این‌که روندی ارائه بدهی که بتواند در راستای دغدغۀ تو به رفع مشکل کمکی بکند مسئله دیگری است. دغدغه‌مندی در کشور ما فراوان است و اصولاً ما مردم نگرانی هستیم. انگار نگرانی با ما زاده شده اما متأسفانه نگرانی‌های ما تبدیل به غرولند می‌شود تا این‌که تبدیل به محصول شود چون غر زدن خرجی ندارد و سرمایه‌ای نمی‌خواهد و هم الی ماشالله گوش شنوا برای شنیدن غر وجود دارد؛ هنرمندان را جدا از جامعه نمی‌دانم چون اصلاً محیط‌زیست اختصاص به گروه خاصی ندارد؛ هر انسانی از لحظه‌ای که نطفه‌اش در رحم مادر بسته می‌شود با المان‌های طبیعی برخورد دارد؛ از ابتدای تشکیل نطفۀ انسان در بستر آب است و زمانی هم که از دنیا می‌رود به خاک برمی‌گردد، چیزی جز طبیعت و محیط‌زیست در وجودمان تعریف نشده؛ انسان از خاک زاده شده و دو سوم بدنش از آب است؛ پس نمی‌توانیم قشربندی و تفکیک کنیم بلکه باید ببینیم هرکسی تا چه اندازه به آن می‌پردازد.

تأمل در این‌که نقاشی از کجا زاده شده؟ و صحنه‌ها از کجا ایجاد شده‌اند؟ به ما یادآوری می‌کند که طبیعت بستر رویکردهای هنری است؛ بنابراین قشر هنرمند وقتی می‌خواهد دکور بسازد، تابلو بکشد، طرح بزند، قصه بگوید، شعر بنویسد و... با طبیعت کار می‌کند و تمام این‌ها را از طبیعت الهام می‌گیرد، هنرمندان نگاه ویژه‌ای به بخش‌های مختلف این حوزه دارند و به همین دلیل دغدغه‌ها را هم بیشتر درک می‌کنند و نسبت به سایر افراد جامعه برای تولید محصولی با هدف ایجاد نگاهِ زیست‌محیطیِ اجتماعی پتانسیل بیشتری دارند.

در جهان بخش گرین یا همان دوستدار محیط‌زیست را در حوزه‌های رسانه، سینما، انیمیشن، نقاشی، گرافیک، طراحی لباس، طراحی دکوراسیون و...داریم به این معنی که نه‌تنها سعی می‌کند آسیب نرساند بلکه سعی می‌کند یک توجه ویژه‌ای هم به المان‌های طبیعی ایجاد کند، خوشحالیم که در جهان رویکرد هنرمندان، زیاد به این سمت پیش رفته است؛ و در ایران هم نمونه‌های خیلی خوبی داریم، در فعالیت‌هایی که همکاران هنرمند ما اجرا کرده‌اند و نمایشگاه‌هایی که در سراسر کشور برگزار شده، هنرمندان بنامی هستند که خودشان این رویکرد را اجرا می‌کنند چون احساس می‌کنند مردم خواهان این هستند و می‌توانم بگویم یک جو مثبتی در این زمینه وجود دارد؛ و با وجود داشتن شیب مثبت اما شیب تندی ندارد و به سرعت اتفاق نمی‌افتد.

فراموش نشود در همه جای دنیا هنرمندان افراطی هم وجود دارند که برای جلب‌توجه عمومی دست به فعالیت‌های افراطی می‌زنند، در ایران هم داریم که ما نه تشویقشان می‌کنیم و نه تکذیب؛ بالاخره هرکسی انتخابی دارد ولی چون هنرمند در جامعه جریان‌ساز است خیلی باید توجه کند که چه می‌گوید و چی تولید می‌کند و در اختیار مخاطبش قرار می‌دهد برای همین بارها و بارها تأکید کردیم از هنرمندان بنام کشور در جلب‌توجه اجتماعی و مشارکت عمومی استفاده شود. بعضی‌ها همکاری داشتند و بعضی‌ها هم نه، اما در هر صورت این اعتقاد وجود دارد که هنرمند فرد جریان‌سازی است که می‌تواند آن پیامی را که منِ شعاعی می‌خواهم ساعت‌ها پشت بلندگو چانه بزنم و با مردم در میان بگذارم، با یک محصول، یک پیکره، یک انیمیشن، یک تابلو و یک قصه پایدار کند و نگه دارد؛ تا زمانی که این تابلو به دیوار است این پیام دارد می‌رسد ولی من وقتی سمینارم تمام می‌شود پیام هم تمام می‌شود و ممکن است آدم‌ها فقط چهار کلمه از کل حرف‌های من را با خودشان ببرند ولی آن تابلو و انیمیشن، پادکست و فیلم همیشه وجود دارد و بارها و بارها دیده می‌شود، دست به دست می‌چرخد و پیام را منقل می‌کند؛ برای همین خیلی خیلی دل‌مان می‌خواهد هر روز مجموعه‌های بیشتری که از ابزارهای هنری برای بحث‌های محیط‌زیستی استفاده می‌کنند و توان ایجاد این جریان‌ها را دارند به ما بپیوندند.

این کنشگری در بین هنرمندان تا چه حد ایجاد شده است؟

می‌خواهم بگویم خیلی نداریم؛ یعنی نسبت به نیاز جامعه کم هستند و از طرفی هم نمی‌توانم بگویم اصلاً کسی نیست؛ به‌خصوص در حوزۀ تجسمی گروه‌های زیادی هستند که خوب کار می‌کنند که دلایل مختلفی هم دارد، هم خودشان‌ این دغدغه را دارند و هم می‌بینند جامعه کاملاً خواهان این تیپ برون‌دادهای هنری است.

بی‌ارتباط نیست که بگویم چند وقت پیش یکی از شرکت‌های تولیدکنندۀ مواد شوینده تمایل داشت در جهت مسائل محیط‌زیست فعالیت کند، وقتی دلایلشان را پرسیدم گفتند: «چون داریم از رقیب‌هایمان عقب می‌مانیم» و این خیلی معنی‌دار و امیدبخش است و نشان می‌دهد جامعه دارد به سمت انتخاب شوینده‌های دوستدار محیط‌زیست می‌رود. این شرکت شاید واقعاً دغدغۀ زیست‌محیطی نداشته باشد ولی به خاطر جریان اجتماعی این کار را انجام می‌دهد.

این‌که هنرمندان‌مان را برای پیوستن به این حوزه توجیه کنیم هنوز خیلی کار داریم؛ البته هم در دنیا و هم در ایران رویکردهای هنرهای تجسمی خیلی فراتر از سایر حوزه‌های هنری به‌خصوص سینما و تئاتر است. در کشورهای دیگر نمایشگاه‌های متعددی برگزار می‌شوند و شاید یک دلیلش هم این باشد که هنرمند تجسمی می‌تواند به‌صورت فردی وارد این حوزه شود و نظر شخصی خودش را با اثرش ارائه دهد ولی کسی که در سینما یا تئاتر فعالیت می‌کند به هر حال در یک تولید جمعی قرار می‌گیرد و به همین راحتی نمی‌تواند نظر شخصی خودش را اعمال کند اما باز اگر بتوانیم تعداد افراد بیشتری از هنرمندان تجسمی را توجیه کنیم که به ما بپیوندند قطعاً جریان‌های بهتری ایجاد می‌کنیم.

کنشگری جمعی بیشترین نتیجه را دارد یا فردی؟

احساس من این است که کنشگری در این حوزه اگر به صورت جمعی انجام شود تأثیرات بیشتری خواهد داشت، چون مفهوم محیط‌زیست یک مفهوم چندگانه است و یک آیتم نیست که بخواهیم روی آن تمرکز کنیم بنابراین رویکردهای جمعی بازدهی بیشتری دارند. این جمعی می‌تواند تولید یک محصول مشترک باشد که توسط گروهی تولید شده و یا از دورهم جمع شدن گروهی باشد که هر نفر محصول خودش را به تنهایی ارائه دهد مثل برگزاری یک نمایشگاه نقاشی؛ اگرچه مباحث محیط‌زیستی بسیار پیچیده و گسترده است ولی ورود به آن‌ها بسیار ساده است یعنی هرکسی در هر جایگاهی با هر سوادی و با هر وضعیت روحی و جسمانی می‌تواند گوشه‌ای از این کار را بگیرد بنابراین فعالیت‌های گروهی کمک می‌کند تا بتوانیم گسترۀ فعالیت‌های محیط‌زیستی را بهتر معرفی کنیم.

...

ادامه این مطلب را در شماره ۷۶ ماهنامه سرمشق مطالعه فرمایید

این آشغال نیست

رحیم بنی اسد آزاد
رحیم بنی اسد آزاد

عکاس

«مریم زندی» از عکاسان مطرح و شناخته شده ایران است که سال‌ها عکاسی کرده و هنوز هم پرشور و حرارت عکاسی می‌کند و مثل جوانی تازه‌کار شور عکاسی دارد؛ او که مجموعه‌های متنوعی در حوزه‌های مختلف کارکرده می‌گوید: «عکاسِ مستندِ اجتماعی است و با همان نگاه خودش که دنبال زیبایی است همۀ مجموعه‌هایش را پیش برده است، او را بیشتر با مجموعۀ پرتره‌هایش از مشاهیر ایران که در کتاب «چهره‌ها» منتشر شده و عکس‌های «انقلاب» می‌شناسند و این‌ها معروف‌ترین مجموعه‌هایش است اما مجموعه‌هایی مانند «ترکمن و صحرا» و مجموعۀ عکس «گل و طبیعت ایران»، «چهره‌های معماران ایران»، «آبی با خط قرمز» و... را هم در کارنامه دارد؛ این روزها نمایشگاهی متفاوت با عنوان «این آشغال نیست» را در «گالری دنا» تهران برپا کرده؛ مجموعه‌ای که نشان می‌دهد هنوز هم جسارت دارد و می‌تواند با مجموعه‌ای تازه غیر از آن‌چه که تا به حال بوده همه را شگفت‌زده کند و منتظر کارهایی نو از او بود. به بهانۀ این نمایشگاه و هم‌خوانی موضوعش با محیط‌زیست و هنر که محور بخش تجسمی این شماره است با او گفت‌وگو کردم .

از پروسۀ شکل‌گیری و ایدۀ نمایشگاه‌تان بگویید.

همیشه در طبیعت و جاهای مختلف آشغال‌ها و چیزهایی که به زیبایی طبیعت آسیب می‌زنند یا آن را کثیف و آلوده می‌کنند توجه من را جلب می‌کردند و به شکل‌های مختلف از این آشغال‌های پراکنده خیلی هم عکس دارم ولی در واقع به این شکل نگاه کردم، چشم من است که همیشه دنبال پیدا کردن سوژه است همیشه اول با چشمم می‌بینم نگاه می‌کنم و سوژه‌ها را پیدا می‌کنم، قبلاً راجع به آن‌ها فلسفه‌بافی نمی‌کنم و بعد بروم سراغ آن‌ها؛ این‌ها را هم دیدم البته به آشغال توجه داشتم اما با این فرم بسته‌های آشغالی دیدم و فکر کردم این‌ها را می‌شود به شکلی عکاسی کرد که آبستره و زیبا باشد.

و این‌که محیط‌زیست از مسائل موردتوجه من است که به آن علاقه‌مندم و دغدغه‌ام است و خیلی نگران آن هستم، اما این نمایشگاه بازهم برای من یک موضوع عکاسی است، درست است که به محیط‌زیست مربوط است اما اول سعی کردم این آشغال‌ها را با یک نگاه متفاوت، نگاه عکاسانه و در واقع با نگاه زیبایی‌شناسانه ببینم و مسئله دومِ آن محیط‌زیست است، من به‌عنوان یک عکاس با نگاه و روش خودم در واقع توجه را به آشغال و به محیط‌زیست جلب کردم در درجه‌ی اول من سعی کردم یه کار عکاسانه یا هنرمندانه با این آشغال‌ها به وجود بیاورم، ایده‌ام هم فقط با نگاه کردن شکل گرفت فکر نکردم که بروم و این کار را انجام دهم، نگاه کردن به این بسته‌های آشغال توجه‌ام را جلب کرد و بعد فکر کردم که می‌شود با این‌ها کار عکاسی خلاقانه و زیبایی کرد و رفتم دنبالش که عکاسی کنم. پیگیر بودم كه كجا می‌توان از این بسته‌های آشغال پیدا و عكاسی كنم. فهمیدم در مكان‌هایی متعلق به شهرداری بسته‌های آشغال وجود دارد اما احتمالاً اجازه عكاسی نمی‌دهند و بالاخره در سفری که رفته بودم کردستان گوشۀ جاده در یک جایی از این بسته‌های فشرده آشغال را دیدم که گذاشته بودند منم پیاده شدم و عکس گرفتم، جلوتر هم رفتیم یک جای دیگر هم بود یک محوطه بزرگی بود که بسته‌های آشغال را انداخته بودند آن‌جا؛ من عکس‌هایم را از همین دو محل در کردستان گرفتم و این نمایشگاه شکل گرفت.

نگاه خاصی دارید که باعث شده یک شیء نازیبا را به صورت زیبایی ارائه دهید که حتی بتوان به‌عنوان تابلو در خانه هم نصب کرد؟

من همیشه در کارهایم سعی کردم به همه چیز جور دیگری نگاه کنم، نگاه عادی و معمولی که به اشیا است را تغییر دهم، متفاوت ببینم و نشان دهم که بیشتر دوست دارم كشف كنم؛ در واقع موضوعی وجود داشته باشد که آن را جور دیگری و با نگاه خودم ببینم. در مورد این موضوع هم همین‌کار را کردم، برای من در درجۀ اول عکاسی و خلق اثر مطرح بوده و مسئله زیست‌محیطی آن در درجۀ دوم قرار داشته است؛ بحث آشغال و محیط‌زیست که الآن راجع به آن صحبت می‌شود را به این صورت و با نشان دادن مجموعۀ «این آشغال نیست» مطرح کردم. عکس‌ها به شکل آبستره است و در نگاه اول اصلاً تصوری از آشغال نیست چون آن‌ها را با فرمی زیبا ارائه دادم.

آثار مستند زیادی داشتید مثل مجموعۀ انقلاب و در کنارش پروژۀ چهره‌ها، این تفاوت نگاه در موضوعات مختلف را چگونه نشان می‌دهید که در نهایت به همان نگاه خاص شما می‌رسد و مخاطب با آن ارتباط برقرار می‌کند؟

کار خودم را می‌کنم و جز کاری که می‌کنم نه بلدم و نه کار دیگری می‌کنم؛ اما مخاطب با کارهای من ارتباطش را برقرار کرده همچنان که با این آشغال‌ها که از نظر تصویری تصاویر آبستره هستند و شما اول با دیدنشان درکی از آشغال ندارید ارتباط برقرار کرده است؛ این مجموعه هم در واقع از نظر اجرا و مفهوم یک کار مستند و اجتماعی است، من در زمینه‌های مختلف کار کردم که مقداری ظاهر کارهایم باهم فرق می‌کند ولی در عکس‌هایم دنبال شعار دادن نیستم سعی کنم با عکس‌هایم پیام‌های مستقیم بفرستم؛ و فکر می‌کنم در زمینه‌های مختلف کارهایم اثر خودشان را گذاشته و پیام‌های خودشان را داده‌اند و من نباید کار خاصی بکنم.

برای این موضوع هم گفتید فکر نکردید و دربارۀ تفاوت موضوعات هم گفتید، در حالی که در همۀ آن‌ها سبک کاری شما حس می‌شود؛ برای رفتن به سراغ سوژه چه می‌کنید و ایدۀ شما چگونه انتخاب می‌شود.

بله فکر نکردم، نگاه کردم؛ نگاه کردن مهم است؛ اول دیدم و وقتی دیدم فهمیدم از این‌ها می‌شود عکس‌های خوبی گرفت و اگر بتوانم فلان کار را بکنم ایدۀ خوبی است و بعد رفتم دنبالش؛ در مورد خیلی از کارها به این شکل عمل می‌کنم؛ در مورد مجموعۀ کتاب‌ها هم همین‌طور است، آن را هم دیدم و فهمیدم می‌شود عکس‌های خوبی گرفت ولی در مورد مثلاً پرتره‌ها تصمیم گرفتم که چنین کاری بکنم؛ در مورد هرکاری فرق می‌کند یا در مورد انقلاب اتفاقی افتاده بود و من رفتم در کنارش قرار گرفتم هرکدام شرایط خاص خودش را دارد.

بیشتر خودتان را عکاس مستند اجتماعی می‌دانید؟

بله؛ من همۀ کارهایم مستند اجتماعی است حتی این آشغال‌ها که شکل آبستره دارد.

همان‌طور که خودتان هم اشاره کردید در مجموعۀ اخیر کارهای ارائه شده بیشتر به نقاشی نزدیک است یا عکس؟

در طبیعت هم سعی کردم جور دیگر نگاه کنم، یک نگاه جدید از نظر خودم و سعی کردم رنگ‌ها و فرم‌ها را پیدا کنم نه این‌که طبیعت را زیبا ببینم، منظورم طبیعتِ کارت‌پستالی و آن فرم زیبایی معمول است، سعی کردم زیبایی‌هایی را که هست با نگاه خودم به شکل دیگری کشف کنم؛ همیشه زیبایی را جور دیگری نشان می‌دهم، در مورد این نمایشگاه هم‌چنین شد.

ارتباط و بازخوردهای مخاطب با نمایشگاه شما چگونه بود؟

بسیار خوب بوده و همه متعجب شدند که من یک‌دفعه این کارها را نشان دادم. همۀ افراد و منتقدینی که دارند در مورد کارها می‌نویسند برخوردشان خیلی عجیب بوده و راستش خودم هم اولِ کار کمی نگران بودم، چون ظاهراً تفاوتی در کارهایم بود؛ باوجودی که از همه نظر برای همه عجیب بوده ولی موردقبول هم بوده است.

یکی از مخاطبین نمایشگاه به من گفت: «این نمایشگاه نشان می‌دهد شما جهش خاصی در یک زمینۀ دیگر کردید و آثاری را به وجود آوردید که هیچ ربطی به کارهای انقلاب و پرتره و سایر کارهایتان ندارد؛ و من فکر می‌کنم این بهترین مجموعۀ کاری شما است.»

...

ادامه این مطلب را در شماره ۷۶ ماهنامه سرمشق مطالعه فرمایید

شهرداری باید دغدغه‌مند اصلی باشد

شیما هاشمی
شیما هاشمی

«مریم‌السادات مهدویان» فوق‌لیسانس نقاشی از دانشگاه یزد دارد، حدود ۶ سال است که در زمینۀ آموزش کودکان فعالیت می‌کند و چند سالی است با همسرش «نوید معین‌زاده» آموزشگاه هنرهای تجسمی «صبا» را راه‌اندازی کرده‌اند، آموزشگاهی که در واقع مجموعه‌ای تلفیقی از هنر و محیط‌زیست می‌باشد.

شاید بهتر باشد برای شروع گفت‌و‌گو کمی در مورد فعالیت‌های‌تان در حوزۀ محیط‌زیست بگویید.

چندین سال پیش در موسسۀ مهرگان که فعالیت‌هایشان سمت‌وسوی مسائل زیست‌محیطی دارد کار کردیم ولی صادقانه بخواهم بگویم از زمانی که مادر شدم این دغدغه برایم چندین برابر شد واقعاً از وضعیت محیط اطراف‌مان ترسیدم و فکر کردم اگر فرزندانم بخواهند در آینده در این کرۀ خاکی زندگی کنند احتیاج به منابعی دارند و حداقل به عنوان یک‌ مادر مسئولیت نگهداری بخشی از این منابع با من است و باید در خانه یک‌سری کارها انجام دهم؛ و این مسئله برایم روزبه‌روز گسترش پیدا کرد تا زمانی که پایان‌نامه ارشدم را در رابطه با نمادهای تصویری زندگی در آثار «کُنارصندل» کار کردم و دیدم چقدر در آن‌جا این هم‌بستگی چقدر زیاد است، طبیعت و محیط‌زیست و انسان باهم وصل هستند؛ درختی که در نقوش وجود دارد؛ نقش انسان و حیوانی که در کنار آن قرار گرفته به آن احترام می‌گذارند و از آن نگهداری می‌کنند یا ظرفی که از سنگ درست شده و... همه چیز به هم ربط دارد و همه دایره‌وار در یک مدار حرکت می‌کنیم. همۀ این‌ها باعث شد بخواهیم در آموزشگاه‌مان دست‌وپا شکسته و باسوادِ کمِ خودمان شروع کنیم به ایجاد این دغدغه در بچه‌ها؛ اول با خاک شروع کردند و با هنر سفالگری آشنایشان کردیم که توانستند هنرشان را کاربردی کنند بعد به سمت کارهای اسمبلاژ رفتیم و یک‌سری جشنواره‌های شهری در کرمان با این هدف برگزار کردیم که بچه‌ها کارهای تلفیقی با خرده‌ریزها انجام دادند، بعد استفاده از هنر «پاپیه ماشه» بود که می‌توانستند با یک‌سری از دورریزها برای خودشان وسایل کاربردی بسازند و به همین شکل پله‌پله جلو آمدیم و با یک‌سری نهادها کارهایی انجام دادیم؛ مثلاً در «انجمن خیریه کمک» با حضور خانم دکتر «شاهد شعاعی» بچه‌ها در برنامه‌ای بذر کاشتند و آب را پاس داشتند، یا با معلم‌های بهداشت مدارس جشنواره‌ای برگزار کردیم با دغدغۀ آب که سازمان محیط‌زیست هم مشارکت کرد و در این کارگاه معلم‌ها با تکنیک «استاپ‌موشن» انیمیشن‌هایی با موضوع آب ساختند و بازخوردهای خیلی جالبی داشت؛ تا به امروز توانسته‌ا‌یم کارگاه‌های متنوعی برگزار کنیم. ازجمله برگزاری یک‌سری کارگاه‌های آموزشی در فضای باز با رویکرد تأثیر انواع هنر بر محیط‌زیست و همین‌طور تأثیر طبیعت بر هنر برای کودکان در زمان کووید؛ یا برگزاری کارگاه «جشن آب» شامل هنر محیطی، سفالگری، موسیقی با آب در سال ۱۴۰۰ با حضور کودکان و مدرسان هنر که علاوه بر حضور خانم «شاهد شعاعی» همکاری خانم «الهه انجم‌شعاع» تسهیل‌گر کودک و مربی موسیقی را هم در کنارمان داشتیم؛ همچنین برگزاری کارگاه «هنر، محیط‌زیست و شهروند» که در اسفند ۱۴۰۲ با تعدادی از دست‌اندرکاران حوزه آموزش دبستان و زیردبستان در سالن ایرج بسطامی برگزار شد و باوجود دیر انجام شدن هماهنگی‌ها اما به هرحال از تعداد شرکت‌کننده راضی بودیم و موضوعات خوبی در مورد گسترۀ محیط‌زیستی و به‌طور اختصاصی روش‌های آموزشی برای کودکان مطرح شد و در آخر کارگاه هم یک فعالیت عملی داشتیم که همان‌جا بتوانند یک کار هنری در این رابطه انجام دهند و اتفاقاً کار خیلی جالبی هم از آب درآمد؛ و در نهایت کارگاه اخیر با عنوان «هنر، محیط‌زیست با محوریت آب» در اردیبهشت ۱۴۰۳ که به‌صورت سه کارگاه در سه شهر کرمان، سیرجان و رفسنجان برگزار شد؛ این کارگاه‌ها با حضور خانم‌ها «شاهد شعاعی» دکتری محیط‌زیست و تسهیلگر، «زهره احمدی» مدرس قصه‌گویی و خودم که مدرس نقاشی هستم برگزار شد؛ مخاطب ما بیشتر مربی‌های مهد و معلم‌ها بودند ولی طیفی از دانشجویان و هنرمندانی که آموزشگاه داشتند هم مشارکت کردند.

در برگزاری این کارگاه‌ها چه چالش‌هایی داشتید و چه ارگان‌هایی دخیل بودند؟

چالش که زیاد است؛ مثلاً در کارگاه «هنر، محیط‌زیست، شهروند» که اسفندماه ۱۴۰۲ برگزار شد اطلاع‌رسانی با شهرداری و آموزش و پرورش بود که آموزش و پرورش اطلاع‌رسانی کامل و درستی انجام نداد و همکاری نکرد تا حدی که اگر خودمان پیگیری نمی‌کردیم برگزار نمی‌شد و برایشان هم مهم نبود که انجام شود.

همه چیز را سپردند دست خودمان و سلب مسئولیت کردند و اطلاع‌رسانی عمیق و گسترده‌ای انجام ندادند، البته از این لحاظ که دست ما را باز گذاشتند و محدودیت خاصی قائل نشدند برای برگزاری برنامه باز جای امیدواری است. در بحث هزینه‌ها شهرداری محدودیتی اعمال نکرد ولی در اطلاع‌رسانی خیلی کوتاهی کردند. مسئول روابط عمومی شهرداری و آموزش و پرورش رسماً کاری انجام ندادند و هدفشان فقط این بود فعالیتی در رزومۀ کاری‌شان ثبت شود، همه کارها بر عهده خود ما بود؛ و چون کار به این صورت پیش رفت توان آموزشگاه ما هم در حدی بود که کارگاه با سی چهل نفر مخاطب برگزار شود در حالی که پتانسیل انجام این کار خیلی بیشتر بود. با این وجود برنامه بازخورد خیلی خوبی داشت و شرکت‌کننده از زرند، رفسنجان، سیرجان هم داشتیم که دوست داشتند در شهرهای خودشان این کارگاه مجدد برگزار شود و این دلیلی شد برای برگزاری کارگاه دوم در اردیبهشت امسال با محوریت آب در شهرهای کرمان و سیرجان و رفسنجان با همکاری شهرداری و سازمان آب و فاضلاب این شهرها و دانشگاه پیام نور رفسنجان؛ در این برنامه استقبال خیلی بهتر بود و سازمان آب و فاضلاب همکاری مؤثرتری داشت چون دغدغۀ اصلی خودش آب بود. از طرفی شهرداری و دانشگاه پیام نور رفسنجان هم خیلی همکاری و استقبال کردند و در سیرجان هم ادارۀ آب و فاضلاب همکاری خوبی داشت.

ولی مثلاً در کارگاه «جشن آب» که سال ۱۴۰۰ با همکاری سازمان محیط‌زیست برگزار شد معاون وقت سازمان خیلی فعال بود و پابه‌پای ما تلاش کرد و پیگیر کارها شد که البته کرمانی هم نبود.

دغدغه اصلی خودتان به‌عنوان یک هنرمند در این مسائل چیست و چه آثاری در این حوزه تولید کرده‌اید؟

خودم را هنرمندِ «هنر محیطی» نمی‌دانم و در این حوزه بیشتر یک مادر و معلمِ دغدغه‌مند هستم تا هنرمند، کار هنر محیطی به آن صورت انجام نداده‌ام و در بخش گستردۀ شهری هم کار نکرده‌ام و کارم فقط در حد آموزش به بچه‌ها بوده. برای این منظور یک‌سری سرفصل‌ها درست کردیم با این هدف که چه کارهایی می‌توانیم انجام دهیم تا بچه‌ها از طریق آن بتوانند آموزه‌هایشان را به خانواده منتقل کنند و این فرهنگ‌سازی رایج شود.

آثار هنری چگونه می‌توانند در روند آگاهی‌رسانی موثر باشند؟

به نظرم خلق یک اثر هنری می‌تواند مثل یک شوک عمل کند و فرقی هم نمی‌کند که مخاطب پدر و مادر باشد یا یک رهگذر و یا هر کس دیگری. از سال ۸۲ که جشنوارۀ هنر و طبیعت را داشتیم تا الآن می‌توانم بگویم در این بیست سال اتفاقات جالبی در این راه افتاده است و آثار متفاوتی خلق شده مثلاً یک نفر که ردپایش را در برف ثبت کرده بود یا فرد دیگری که از تلفیق ته سیگارها با لباس عروس هنر محیطی جذابی خلق کرده بود ولی در کرمان از این دست کارها بسیار کم است و این حوزه هنوز خیلی شناخته شده نیست، شاید اگر ارگان‌هایی مثل شهرداری و نهادهای مربوط یک‌سری جشنواره‌های مادر و کودک با رویکرد آب برگزار کنند، خیلی تأثیرش بیشتر باشد تا چاپ و نصب بیلبوردهایی با محتوای -آب کم- است. در این میان شهرداری باید دغدغه‌مند اصلی باشد که نیست.

در سطح شهر نقاشی دیواری یا هنر محیطی با موضوعات زیست‌محیطی نمی‌بینیم؛ چرا؟

چون آگاهی و سطح سواد کارکنان شهرداری در این زمینه کم است، اول باید آن‌ها را توجیه کرد تا بشود در این راستا فعالیت گسترده و تأثیرگذار انجام داد. از طرفی اغلب هنرمندان سمت خلق آثاری می‌روند که موردتوجه و دیده شدن قرار بگیرند و می‌بینیم اگر هم شهرداری کاری انجام دهد در یک مقیاس کوچک اجرا می‌کند و تمام می‌شود و بازخورد قابل قبولی برای هنرمند ندارد. از سمت دیگر در هنرهای تجسمی و محیطی هنوز کار گروهی و تعامل با یکدیگر را بلد نیستیم؛ مثلاً در هنرهای محیطی در کرمان فقط آقای «الله خوانی» را می‌شناسم که ایشان هم کلاً انفرادی کار می‌کنند؛ مدتی پیش صحبتی باهم داشتیم و پیشنهاد داد جشنواره‌ای برگزاری کنیم وقتی خواستیم همکاری کنیم و پیگیر یک‌سری از کارها شود گفت: «حاضر نیستم طرف حساب شهرداری شوم و جلو نمی‌روم چون چند بار کار کرده‌ام و نتیجه مطلوبی ندیده‌ام؛ ترجیحم این است که به تنهایی کار کنم و در کشورهای مختلف اجرا داشته باشم.» چون از شهرداری بازخورد لازم را نگرفته بود توقع داشت ما به عنوان یک مؤسسه طرف قرارداد شهرداری باشیم و کارهای جشنواره را انجام دهیم تا خودش.

...

ادامه این مطلب را در شماره ۷۶ ماهنامه سرمشق مطالعه فرمایید